 |
اخبار > هنر؛ تنها راه نجات (نگاهي به فلسفه هنر هايدگر و نسبت آن با انديشه متفكران مسلمان) |
 |
چاپ ارسال به دوست |
 هنر؛ تنها راه نجات (نگاهي به فلسفه هنر هايدگر و نسبت آن با انديشه متفكران مسلمان)
چكيده
در اين «زمانه تنگدستي» كه انسان با بهره گيري از تكنولوژي مدرن، انسانيتش در حد سيطره بر طبيعت تنزل يافته، مارتين هايدگر، هنر را تنها راه رهايي براي خروج از بحران مدرنيته معرفي مي كند. هنر _ به معنايي كاملاً متفاوت و نامتعارف_ نقش و جايگاه ويژه اي در تفكر اين فيلسوف آلماني دارد. هنر در معنايي وجودشناختي عبارت است از انكشاف حقيقت و حقيقت، ظهور و انكشاف وجود است. از نظر هايدگر، هر هنري در ذات خود شعر است و شعر وسعتي به بلنداي زبان دارد. زبان نيز در اين فلسفه، تفسيري انتولوژيك دارد و محل ظهور وجود و حقيقت است. اين مقاله، با تلاشي براي فهم و روايتي ساختاري از رساله «سرآغاز اثر هنري» هايدگر آغاز مي گردد و در پايان با پرداختن به ماهيت هنر و زيبايي و بررسي منشا آن از ديدگاه برخي متفكران مسلمان، بر آن است كه نشان دهد افق انديشه هايدگر در باب هنر براي شرق اسلامي، چندان غريب و دور آشنا نيست.
مشاهده متن PDF دانلود فايل : هنر؛ تنها راه نجات (نگاهي به فلسفه هنر هايدگر و نسبت آن با انديشه متفكران مسلمان) ( 240KB ) |
١٥:٥٤ - يکشنبه ١٥ ارديبهشت ١٣٩٢ / عدد : ٢٥٤٨٠١ / تعداد نمایش : ٦٤٣٣ |
کاربر مهمان 1392/11/28 23:11 0 0  سرکار خانم سارا حلیمه
یادداشت شما را خطاب به خانم فرح رامین خواندم. البته مقاله خانم رامین را نخواندهام ولی نکاتی که در مقالة شما بود مرا وادار به نوشتن این توضیحات نمود.
شما در یادداشت خود چندین ادعای عجیب طرح کردهاید که هر کدام به تنهایی حرفها دارد.
1- �سالهاست که با اندیشة متفکر گرانقدر مارتین هایدگر علاقهمند و دمخور هستم و مطالعات خود را زمانی در اندیشة او آغاز کردم که تنها اشاراتی به اندیشة او در چند کتاب انگشتشمار در خصوص اگزیستانسیالیسم وجود داشت و بعد از آن هر چه در ادبیات فارسی و بعضاً ادبیات غرب چاپ شده است را خواندهام� معلوم نیست منظورتان از ادبیات چیست. احتمالاً منظورتان �زبان� فارسی و زبان غربی (!؟) است! و اما منظورتان از ادبیات غرب چیست؟ منظورتان به چه زبانی است؟ [البته دکتر فردید معتقد بود اگر کسی آلمانی نداند و هایدگر را به آلمانی نخواند چیزی نخواهد فهمید] حال شما در کدام ادبیات غرب آنها را خواندهاید؟!
2- �غالباً برداشتهای نادرستی از اندیشة ایشان در ادبیات فارسی و حتی غربی شده است تا حدودی واقفم� گرچه هنوز تکلیف ادبیات فارسی و غربی برایمان حل نشده ولی با این حال میگذریم و میپرسیم از کجا متوجه برداشت نادرست از اندیشة ایشان شدهاید؟ شما که اصل اندیشههای ایشان را نخواندهاید و اطلاعاتتان از طریق �ادبیات� فارسی بوده است، چگونه به اشتباههای اندیشه ایشان واقف شدهاید؟
3- معرفی سایت اینترنتی معلوم نشد به چه دلیل است. آیا این سایت مصداق اندیشههای نادرست از هایدگر است؟ یا اندیشههای نادرست از هایدگر را (مثلاً) جمع کرده است؟
4- �به نظر حقیر که چندان هم در عرفان اسلامی مهارت ندارم محل مناقشه است: هستی در تفکر هایدگر با هستی در تفکر عرفان اسلامی یکی نیست.� اولاً که معمولاً مهارت را برای علوم عملی استفاده میکنند نه بحث نظری!
ثانیاً شما که در عرفان اسلامی �مهارت� ندارید از کجا فهمیدید که هستی در تفکر هایدگر با هستی در تفکر عرفان اسلامی یکی نیست؟ شاید یکی باشد! شما که عرفان اسلامی را نمیشناسید چگونه به این نتیجه رسیدهاید؟
یاد مصاحبههایی افتادم که در صدا و سیما می شود. از طرف میپرسند شما پیامی برای مردم ندارید و طرف میگوید �من کوچکتر از آنم که پیامی برای مردم داشته باشم ولی ... � و کلی رهنمود و توصیه ردیف میکند!
شما هم که از عرفان اسلامی اطلاعی ندارید به چه دلیل اظهارات میفرمایید؟
5- �در تفکر عرفان اسلامی منظور از هستی ذات باریتعالی است�. از عجایب این است که شما که عرفان اسلامی را نمیشناسید چگونه فهمیدید که هستی در این تفکر، ذات باریتعالی است؟ (محض اطلاع شما عرض میکنم که در فلسفة اسلامی آن هم فلسفة مشاء و فلسفة صدرایی چنین تعابیری وجود دارد که ربطی به عرفان اسلامی ندارد.)
6- �هستی از نظر هایدگر امری فلسفی است و از دیدگاه عرفان اسلامی هستی به ذات باریتعالی ختم میگردد�. منظورتان این است که از دیدگاه عرفان اسلامی – که گفتهاید آن را نمیشناسید- هستی امری فلسفی نیست؟ اگر اینطور است پس ادعای بعدیتان چه میشود؟ ...
7- �ذات باریتعالی بنابر فلسفة اسلامی (که نمیدانم چرا اینجا وسط بحث عرفان اسلامی آمده است) قابل توصیف است و شکلی از �موجود� به خود میگیرد.� اگر در فلسفة اسلامی چنین تعبیری باشد (ضمن اینکه ربطی به عرفان اسلامی ندارد) لابد آن را امر فلسفی تلقی کردهاند و لذا از این لحاظ حتماً بنا به تحلیل شما با هایدگر مشترک هستند نه اینکه اختلاف داشته باشند!
8- �هستی در بیان هایدگر فهمی هرمنوتیک دارد و به توصیف وجود، آن هم وجود خاص انسان، میپردازد.� پس هایدگر وجود را توصیف میکند؟ در این صورت چطور این توصیف، او را به �موجود� بودن راهبری نمیکند؛ ولی فیلسوفان اسلامی را (نه عرفان اسلامی را) به �موجود� بودن راه برده است؟
9- �وجود از دیدگاه هایدگر امری بنیادی از هستی انسان است که موجودیت پیدا نمیکند.� احتمالاً منظورتان از موجودیت پیدا نکردن این است که هایدگر �وجود� را تعبیر به �موجود� نمیکند وگر نه سخنتان غلط است چون این دو در مقابل هم نیستند.
10- �هستی عرفانی نوعی اندیشة شاعرانه و عاشقانه از ذات باریتعالی است و با اندیشة فلسفی فاصلة بسیاری دارد.� منظورتان این است که هایدگر فیلسوف است و عارف فیلسوف نیست. حال آنکه هایدگر اصولاً منتقد فلسفه است و خود را هیچگاه فیلسوف نخواند. چطور به او چنین نسبتی روا میدارید؟
و اما اینکه فرمودید هستی عرفانی نوعی اندیشة شاعرانه و عاشقانه است، این تعبیر بیان دیگری از نسبت حضوری عارف با هستی است که شما بدجوری آن را خلط کردهاید. چون در سطر قبل فرموده بودید که در اندیشة هایدگر �انسان تنها میتواند به انکشاف هستی بپردازد و با آن رابطهای از جنس حضور را تجربه کند!� متوجه خلط مبحث هستید؟ یعنی در اندیشة هایدگر انکشاف و تجربة حضوری معتبر است – چنانکه شما برای عرفان اثبات کردید!- نه تجربة فلسفی – چنانکه شما به نادرست آن را به هایدگر نسبت دادید!-
نمیدانم قصد دارید مشابهت میان عرفان و اندیشه هایدگر را اثبات کنید یا نفی؟! چون احتمالاً در درک این تعارض قاصر هستید مستقیماً عرض میکنم که شما در همین دو سطر ثابت کردید که عرفان اسلامی که با هستی تجربة حضوری دارد با تفکر هایدگر مشابهت یافته است که تجربة حضوری را معتبر دانسته است! [یک قدم به فردید نزدیک شدید.]
11- �شباهت بین اندیشة هایدگر و عرفان اسلامی اشتباهی بود که از زمان مرحوم احمد فردید در ادبیات ما رایج شد.� البته چون در بند 10 ثابت شد که شما هم همین روش را برای شباهت بین اندیشة هایدگر و عرفان اسلامی طی کردید، از توضیح بیشتر میگذرم! فقط فکر میکنم شما هم مقلدانه با مخالفان فردید همنوایی میکنید بدون اینکه مسئله را درست درک کرده باشید.
12- �عرفان اسلامی نوعی گریز و شاید ستیز بر شریعت اسلامی بوده است تا جایی که همواره تدریس عرفان در حوزه محل مناقشه بوده است.� اینکه کسی که عرفان اسلامی را نمیشناسد چگونه با این قاطعیت حکم میکند که نوعی گریز و ستیز بر شریعت اسلامی بوده جای تعجب ندارد؟
اینکه شنیدهاید تدریس عرفان در حوزه محل مناقشه بوده است موجب نشده چنین حکم سخیفی بدهید؟ بدین ترتیب اگر بدانید که هایدگر چون اندیشة خود را فلسفه نمیدانست و اعلام کرده بود که فلسفه با هگل به پایان رسید و آنگاه اندیشهاش را در حوزههای فلسفی تدریس کنند ناراحت میشد، آنگاه چه میگویید؟
13- �عرفان اسلامی به لحاظ تاریخی زائد بر آیین اسلام است�. این حکم از کجا آمده است؟ از نظر تاریخی یعنی چه؟ یعنی قبل از اسلام بوده؟ (چنانکه مستشرقین با استناد به آن نتیجه میگیرند عرفان ربطی به اسلام ندارد؟) بعد از اسلام بوده؟ همراه آن بوده؟ از کجا میشود فهمید از لحاظ تاریخی چگونه باشد زائد بر آیین اسلام نمیشود؟
14- �لذا نزدیکی عرفان اسلامی به اندیشة هایدگر، اگر بپذیریم، ارتباط چندانی به نزدیکی اندیشة اسلامی با تفکر ایشان ندارد.� یعنی اگر اندیشة هایدگر و عرفان اسلامی به یکدیگر شباهت داشته باشند ( چنانکه دکتر فردید میگوید) این نزدیکی ربطی به اندیشة اسلامی ندارد!
حالا مگر اندیشة اسلامی چه هست که بخواهیم ببینیم که آیا به هایدگر ربط دارد یا ندارد؟ لابد منظور شما از اندیشة اسلامی احکام عملی دین اسلام است که در فقه یا شریعت آمده است؛ که در این صورت باید بگوییم اندیشه از جنس احکام عملی نیست که بخواهیم با آن مقایسه کنیم.
15- بعد از اظهاراتی که از �حقیقت� میکنید، نتیجه میگیرید که هایدگر هرگز نگفته که این حقیقت ذات باریتعالی است! مگر قرار بوده است که بگوید؟ مگر شما هم معتقدید حقیقت در نزد هایدگر همان حقیقت در نزد عرفان است؟ به نظر میرسد دانش کم و پراکنده موجب شده هر چیزی را به هر چیز وصل کنید و نتیجة خود را بگیرید.
16- ابتدای مقال گفتهاید که �هستی� از نظر هایدگر امری فلسفی است و در بند 4 میگویید تفکر هایدگر نوعی فلسفه نیست. در این صورت معلوم نیست منظورتان این است که خلاصه هایدگر به امر فلسفی میپردازد یا نمیپردازد؟ امر فلسفی را در فلسفه بحث میکنند ولی او که فیلسوف نیست با امر فلسفی چه کار دارد؟
17- �او بیشتر فن پدیدارشناسی را برای بیان هستی انسان به کار گرفت.� تعبیر پدیدارشناسی به �فن� هم احتمالاً از ساختههای سرکار عالی است وگر نه باید میدانستید که او پدیدارشناسی را فن نمیداند.
18- �هایدگر علیه عقل ابزاری برخروشید همانطور که عرفان اسلامی علیه شریعت. هر دو سنتشکنی کردند یکی علیه عقل محض کانتی و دیگر علیه شریعت که شاید از یک جنس باشند.� یاللعجب، از افاضات مشعشع سرکار عالی. بنده گواهی میدهم شما اولین کسی هستید که در تاریخ تفکر بشر عقل محض کانتی را همجنس شریعت گرفتهاید!
در ضمن هنوز بر من روشن نیست که شما که عرفان را نمیشناختید چگونه دریافتید که عرفان علیه شریعت برخروشیده است؟ به چه استنادی؟ بله در تاریخ عارفانی داریم که با شریعتمداران در چالش بودهاند؛ ولی از کی از دعوای دو طایفه نتیجه میگیریم که تفکر یکی بر علیه تفکر دیگری است؟ ممکن نیست در مصداقیابی اختلاف داشته باشند؟ مثلاً در خروش خوارج بر علی(ع) چه تفکری بر چه تفکری خروشیده است؟
19- �از دید او (هایدگر) انسان همواره در راه است و وجود اصیل چنین میخواهد�! منظورتان این است که وجود اصیل دارای اراده است که چیزی را بخواهد یا نخواهد؟ در آن صورت آیا این وجود اصیل �موجود� نخواهد بود؟
20- �عرفان هم زاهد را از قفس تنگ شریعت خلاص و در راه (طریقت) قرار داد لیکن راه او مقصد مشخصی (حقیقت) را دنبال میکند. � یعنی میان عرفان و اندیشة هایدگر این شکاف وجود دارد که راه عرفان به حقیقت ختم میشود ولی راه هایدگر به هیچجا ختم نمیشود! در این صورت از کجا فهمیدید که �هر دو (عرفان و هایدگر) در جستجوی حقیقت هستند�؟ مگر نگفتید که راه هایدگر به حقیقت ختم نمیشود؟ پس در جستجوی چه است؟
21- در پایان هم اظهارات فرمودهاید که �عرفان به ملاقات باریتعالی به مثابه حقیقت نهایی – و به نوعی حقیقت خود (اناالحق) – میرود. یکی حقیقت را در بیزاری از خرد ابزاریای که غرب را به انحطاط میبرد میجوید و بازگشتی به �خویشتن�. و بدین ترتیب یکباره – به واسطة جهل و تمایل به اظهار فضل نمودن – تمام دستاورد هایدگر را که سیر تفکر فلسفی را که به اومانیسم ختم میشود مورد نقد قرار داده است زیرپا میگذارید و اثبات میکنید که هایدگر میخواسته است انسان را به �خویشتن� راهبری کند. در این صورت مگر غرب اومانیست به غیر این عمل کرده است؟ هایدگر چه چیزی را نفی میکند و چرا؟ تعبیر �انحطاط� را مگر برای این نگفتهاید که پرداختن بشر غربی به �خود� را مذموم میدانید؟ یاللعجب!
توصیه:
توصیه من این است که اولاً از کسی که در نزد خودش فلسفه میخواند و آن هم در ادبیات فارسی و ادبیات غرب! جز این انتظار نمیرود که تمام رطب و یابسها را با هم جمع کند و مدعی شود که از طریق خواندن همه چیز دربارة هایدگر (که نمیدانم نویسنده به ملزومات این ادعا آگاهی دارد یا نه) هایدگر را فهمیده است!
میبینید چرا مرحوم فردید فریاد میکشید که هایدگر را فقط باید به آلمانی خواند و از ظرایف و لطایف زبانی و زبانشناسانة آن مطلع بود تا بتوان آن را درک کرد؟ احتمالاً چنین کسانی را تجربه کرده بود که روح هایدگر را در عذاب میگذارند!
کاربر مهمان 1392/04/10 19:37 0 1  استاد گرانقدر سركار خانم فرح رامين
با درود فراوان به تمام زنان انديشمند ايران، در مورد مقالهي هنر تنها راه نجات شما مطالبي بنظرم رسيد كه دريغم آمد تقديمتان نكنم.
از آنجايي كه سالهاست با انديشهي متفكر گرانقدر مارتين هايدگر علاقمند و دمخور هستم، و مطالعات خود را زماني در اندشهي او آغاز كردم كه تنها اشاراتي به انديشهي او در چند كتاب انگشتشمار در خصوص اگزيستانسياليسم وجود داشت و بعد از آن هرچه در ادبيات فارسي و بعضاً ادبيات غرب چاپ شده است را خواندهام، بايد عرض كنم كه غالباً به برداشتهاي نادرستي كه از انديشهي ايشان، در ادبيات فارسي و حتي غربي شده است تا حدودي واقفم. براي مثال تنها كافيست به سايت اينترنتي اراگنيس به آدرس زير مراجعه بفرمائيد:
http://www.beyng.com/
مطلب جنابعالي تا بخش 1-2 – چيستي هنر قابل پذيرش و قابل تحسين است. ليكن از آن پس وارد مقايسهي بين انديشهي هايدگر و عرفان اسلامي مي شويد كه بنظر حقير كه چندان هم در عرفان اسلامي مهارت ندارم محل مناقشه است.
1. هستي در تفكر هايدگر با هستي در تفكر عرفان اسلامي يكي نيست. در تفكر هايدگر هستي به بيان چگونگي هستومندي انسان (دازاين) مي پردازد و در تفكر عرفان اسلامي منظور از هستي ذات باريتعالي است. هستي از نظر هايدگر امري فلسفي است و از ديدگاه عرفان اسلامي هستي به ذات باريتعالي ختم ميگردد. ذات باريتعالي بنابر فلسفهي اسلامي قابل توصيف است و شكلي از “موجود” را بخود ميگيرد، ليكن هستي در بيان هايدگر فهمي هرمنوتيك دارد و به توصيف “وجود” ، آنهم وجود خاص انسان ميپردازد. هايدگر در “هستي و زمان” صرفاً تلاش در توصيف هستي انسان، به معناي در- جهان- بودن و ديگر اگزيستانسها مي كند. اگزيستانس ها ميخهاي چادري هستند كه هستي انسان را برپا مي كنند. وجود از ديدگاه هايدگر امري بنيادي از هستي انسان است كه موجوديت پيدا نمي كند و انسان تنها مي تواند برآن گشوده باشد. انسان تنها مي تواند به انكشاف هستي بپردازد و با آن رابطهاي از جنس حضور را تجربه كند. هستي عرفاني نوعي انديشهي شاعرانه و عاشقانه از ذات باريتعالي است و با انديشهي فلسفي فاصلهي بسياري دارد. شباهت بين انديشهي هايدگر و عرفان اسلامي اشتباهي بود كه از زمان مرحوم احمد فرديد در ادبيات ما رايج شد.
2. عرفان اسلامي نوعي گريزو شايد ستيز بر شريعت اسلامي بوده است تا جايي كه همواره تدريس عرفان در حوزه محل مناقشه بوده است. عرفان اسلامي به لحاظ تاريخي زائد بر آئين اسلام است. لذا نزديكي عرفان اسلامي به انديشهي هايدگر، اگر بپذيريم، ارتباط چنداني به نزديكي انديشهي اسلامي با تفكر ايشان ندارد.
3. حقيقت در تفكر هايدگر حقيقت وجودي انسان است كه فراتر از هستومندي انسان ميرود. دازاين الگوي هستومندي انسان است. انسان قادر به درك تماميت حقيقت نمي شود و تنها در هنر است كه با آن در ارتباط (حضور) قرار ميگيرد. هايدگر هرگز نگفته كه اين حقيقت ذات بايتعالي است.
4. تفكر هايدگر نوعي فلسفه نيست. او بيشتر فن پديدارشناسي را براي بيان هستي انسان بكار گرفت كه عمدتاً هم در هنر كاربرد زيادي پيدا كرد. بهمان دليل كه خود شما هم اشاره كردهايد، غامض بودن كلام ايشان و برداشتهاي شخصي (هركسي ازظن خود شد يار من ) فهم انديشهي ايشان را حتي براي همزبانانش دشوار ساخته و برداشتهاي متفاوتي از انديشه اش كرده اند. برخي انديشهي او را نوعي فلسفهي طبيعي كه به توصيف اصالت ذات طبيعي انسان و بيگانه شدناش در دنياي مدرن بدست خرد ابزاري مي دانند. هايدگر عليه عقل ابزاري برخروشيد همانطور كه عرفان اسلامي عليه شريعت. هردو سنت شكني كردند يكي عليه عقل محض كانتي و ديگري عليه شريعت كه شايد از يك جنس باشند. هايدگر انسان را از سيطره ي خرد ابزاري آزاد و او را “در راه” قرار داد و نه راهي كه پاياني داشته باشد. از ديد او انسان همواره در راه است و وجود اصيل چنين ميخواهد. عرفان هم زاهد را از قفس تنگ شريعت خلاص و در راه (طريقت) قرار داد، ليكن راه او مقصد مشخصي (حقيقت) را دنبال ميكند. اگر حقيقت عرفاني را ذات باريتعالي ندانيم شايد بين ايندو شباهت هايي بتوان يافت. ليكن در نهايت من هم براين باورم كه انديشهي عرفان اسلامي، بويژه عرفان شيعه قرابت بسياري با انديشهي هايدگر دارد. هردو در جستجوي “حقيقت” هستند، يكي حقيقت را در بيزاري از خرد ابزارياي كه غرب را به انحطاط مي برد ميجويد و بازگشتي به “خويشتن” و ديگري با نفي شريعت در دايرهي عشق به ملاقات باريتعالي به مثابه حقيقت نهايي و بنوعي حقيقت خود (انا الحق) ميرود.
با احترام
سارا حليمه
...در حال ثبت نظر  نظر شما ...در حال ثبت نظر 
خروج
|